loading...
جوکاjok
کیان بازدید : 109 دوشنبه 18 شهریور 1392 نظرات (0)

 32500 تومان برای تبلیغات بنری  به مدت یک ماه در وبلاگی که با اینکه یک سال از افتتاحش میگذرد نزدیک به 5,601 نفر بازدید کننده دارد و اکثرا در صفحه ی وبلاگ های بروز شده است.

فقط کافیست ایمیلی با Subject:درخواست برای ما بفرستید که در آن لینک مستقیم!!!!توجه لینک مستقیم بنر آپلود شده((Image url)) وجود داشته باشدسپس پس از دریافت ایمیل تایید از طرف آدرس ایمیلی که در انتها مشاهده خواهید کرد میتوانید با روش کارت به کارت مبلغ مورد نظر را به شماره کارتی که با آن ایمیل برای شما ارسال خواهد شد به نام سید طاها کسائی ارسال کنید.و پس از 24 ساعت تبلیغ خود را زیر مطالب آینده ما ببینید.
ایمیل:

kiantaha79@gmail.com

 راهنما:
image url چیست؟؟؟؟مثال:


پس از آپلود بنر خود کدی در اختیار شما با عنوان لینک مستقیم قرار میگیرد که باید آن را برای ما ارسال کنید و هیچ نیازی به Attach آن در ایمیل نیست!!!

کیان بازدید : 59 شنبه 07 دی 1392 نظرات (0)

داستان واقعی!!!!

حتما بخونید!!!!
قاضی حکم رو اعلام کرد: اعدام !!!!
حضار اعتراض میکردن! اما دخترک که سرتا پا پر از ترس و لرز شده بود نمیتونست حرفی بزنه و حتی صدای دیگرانم نمیشنید!
دخترک رو دستبند به دست بردن! داشت گریه میکرد! نمیخواست که شوهرشو بکشه اما ...
هر شب کابوس میدید تا اینکه ...
مسئول بند: بیا بیرون کتی! وقتشه!
ترسی که وجود دخترک رو گرفته بود پاهاشو قفل کرده بود!
جائی رو نمیدید! افکارش پر بود از صداهای مختلف!
چشماشو باز کرد. دید که روی سکو ایستاده.
قاضی: حرفی نداری اما دخترک حرفی نداشت اما بغضش داشت میترکید.
کلاه سیاهی روی سرش کشیدن تا جائی رو نبینه! مسئول طناب رو انداخت دور گردنش!
دیگه همه چی تموم شده بود براش! امیدی نداشت! تو دلش از خدا کمک خواست که یک لحظه زیر پاش خالی شد!!!!!
دادستان: بیارینش پائین!
جنازه دخترک رو آوردن پائین.دکتر در حال بررسی بود که با صدای بلند گفت : آقای دادستان! اینکه زنده س!!!!!!!!!!!!
گروهی مسئول رسیدگی شدن! دخترک بیهوش افتاده بود!
پس از تحقیقات مشخص شد که طناب رو اشتباهی به کلیپس دخترک بسته بودن!
بعععله !! و بدین گونه بود که یک کلیپس جآن یک کلیپس ( ) رو از مرگ نجات داد ...
کلیپس های محترم : قدر خودتون و کلیپس هاتونو بدونین

 

فرستنده : طاهر

کیان بازدید : 53 دوشنبه 29 مهر 1392 نظرات (0)

شيخ را گفتند : علم بهتر است يا ثروت ؟!
شيخ بی درنگ شمشير از ميان بيرون آورد و
مانند جومونگ مريد بخت برگشته را به سه پاره ی نامساوی تقسيم نمود و
گفت :سالهاست که هيچ خری بين دو راهی علم و ثروت گير نميکند !!!
مريدان در حالی که انگشت به دندان گرفته و لرزشی وجودشان را فرا گرفت گفتند يا شيخ ما را دليلی عيان ساز تا جان فدا کنيم .
شيخ گفت :در عنفوان جوانی مرا دوستی بود که با هم به مکتب می رفتيم ،
دوستم ترک تحصيل کرد من معلم مکتب شدم...
حالا او پورشه دارد ، من پوشه...
او اوراق مشارکت دارد، و من اوراق امتحانی...
او عينک آفتابی من عينک ته استکانی...
او بيمه زندگانی ، من بيمه خدمات درمانی ...
او سکه و ارز ، من سکته و قرض . . .
سخن شيخ چون بدين جا رسيد مريدان نعره ای جانسوز برداشته و راهی کلاسهای آموزش اختلاس گشتندی .
 

sepehr بازدید : 42 سه شنبه 23 مهر 1392 نظرات (0)

این ماجرا کاملا واقعی است ! :

گفتم : مادر!

گفت : جانم!

گفتم : درد دارم!

گفت : بجانم!

گفتم : خسته ام!

گفت : پریشانم!

گفتم : گرسنه ام!

گفت : بخور از سهم نانم!

گفتم : کجا بخوابم!

گفت : روى چشمانم!

گفتم : پارچ آب برگشت رو فرش!

گفت : اى خدا ذلیلت کنه ، بمیرى راحت بشم از دست !

کیان بازدید : 39 دوشنبه 08 مهر 1392 نظرات (0)

 

تو صنف آرایشگرای زنونه یه قانونی وجود داره بنام: دوبار که بشوری
به این شرح که شما میرید آرایشگاه زنونه میگید:
فی فی جون میخوام موهامو مش یخی کنم.
بعد فی فی جون یه پول هنگفتی ازتون میگیره بعد چند دقیقه میرید جلوی آینه می بینید موهاتون صورتی جیغ شده، قاعدتاً ناراحت و عصبی میشید!!!
بعد فی فی جون میگه:
اصن نگران نباش (دوبار که بشوری) همون رنگی که خواستی میشه!
بعدم واسه محکم کاری میگه:
ای جان ای جان چه ناز شدی بیا یه عکس ازت بگیرم ^_^
بعد شمام خر میشید میاید خونه :|
دوبار میشورید
و این داستان ادامه دارد...

کیان بازدید : 66 دوشنبه 18 شهریور 1392 نظرات (0)

آقا این فیس بوک فارسی هست...
صفحه اولش عکس یه دختره بود که با کلی آرایش شبیه آسفالت میشد...
بعد تو پروفایلش نوشته:
اگه دیدتو زدی برو!!!
.
.
.
برای شفای بیماران دچار اعتماد به نفس کاذب صلوات!!!!!!!!!!!!!!
******
جديد ترين روش براي سبز كردن رنگ چشم 
اين روش بدون هزينه بوده و روش انجام آن بدين صورت مي باشد كه ميزارين سرما بخورين بعدش يهو با تمام قدرت دماغتون رو مي كشيد بالا 
*******
روایت داریم تو اون دنیا موضوع انشا میدن زندگی خود را چگونه گذرانديد؟ايراني ها مينويسند پشت كامپيوتر منتظر بوديم تا دانلود شه
 *******
یه روایت دیگه هم داریم که میگه :
تو مدرسه موضوع انشاء میدن تابستان خود را چگونه گذراندید.
بر و بکس مینویسند:2 ماه اول به بطالت بقیش پای جـــــــــــــــــــــوکا جوک

*****
 
اعتراف میکنم یه روز زنگ آخر بود تو کلاس نشسته (معلم نیومده بود) تو فکر این بودم که چه جوری کرم بریزم یهو یه فکر خوب اومد تو ذهنم ...

رفتم بند کیف یکی از بچه هارو که وقتی زنگ میخوره با سرعت جت از کلاس میره بیرون رو بستم به صندلیش وقتی زنگ خورد چشمتون روز بعد نبینه یهو که این پاشود تند بره صندلی رفت هوا خورد تو کله اون بی چاره افتاد زمین فک کنم ناقص شد منم دیگه اصلا به روی خودم نیاوردم که کار من بود خیلی شیک از کلاس اومدم بیرون حالا فرداش دیدم نیومده از همکلاسیهام پرسیدم چرا نیومده گفتنن وقتی افتاد زمین وصندلی افتاد روش دستش شکست ...
هیچی دیگه من الان شرمنده ی وجدانم شدم نمی دونم امسال که میرم مدرسه بگم پارسال چی کار کردم یانگم...

فرستنده : شینا (( 4jok))

******
 
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    آمار سایت
  • کل مطالب : 117
  • کل نظرات : 23
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 8
  • آی پی امروز : 15
  • آی پی دیروز : 2
  • بازدید امروز : 46
  • باردید دیروز : 0
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 116
  • بازدید ماه : 424
  • بازدید سال : 4,254
  • بازدید کلی : 29,893